کسی که در راه خدا کشته شده است مرده نپندارید بلکه او زنده است ولیکن شما این حقیقت را نخواهید یافت .خدای از تو حقیرانه میخواهم که دشمنان اسلام را که در هر لباس و هر مقامی که هستند اگر قابل هدایتند هدایت فرما واگر قابل هدایت نیستندآن ها را خوار و ذلیل ونابود بگردان.برادرانم قرآن را زیاد بخوانید و به نمازجمعه وجماعت بروید که نجات همه ما در نماز است .
شهید علیرضا شعبانی در تاریخ 24/2/1351 در روستای رمدانخیل شهرستان نکا دیده به جهان گشود. وی در خانواده ای تلاشگر ومذهبی پرورش یافت.هنوز دوسال از عمرش نگذشته بود که داغ بی مادری بر پیشانیش خورد وپدر بزرگوارش مجبور شد در دو نقش متفاوت برای پسرش ایفای نقش کند.کلاس اول ابتدایی را در مدرسه ی روستای رمدانخیل پشت سر گذاشت تااینکه پدر برای گذران زندگی راهی روستای شهید آباد شهرستان بهشهر گشتند . شهید شعبانی در مدرسه ی 16 دی این روستا مشغول به تحصیل شدند.ایشان دوره ی راهنمایی رانیز در همین روستا ادامه دادند و برای ادامه ی تحصیل به دبیرستان شهید عباس زاده رفتند. ایشان در همان سال برای رفتن به جبهه اقدام نمودند که با توجه به سن کم ایشان اجازه ورود به جبهه برایشان صادر نشد . او برای برادرش حاج قربان شعبانی که در اسارت بود نامه می نوشت واز او در خواست می کرد تا پدرش را راضی کند که اجازه ی به جبهه رفتنش را بگیرد. شهید شعبانی هر شب جمعه سر برمزار شهیدان میگذاشت ومراسم دعا را در آنجا برگزار می کرد .آری وی باشهیدان در این دنیا هم آغوش شد تا در آخرت نیز با آنان وسرور شهیدان محشور گردد.شهید شعبانی با پافشاری های زیاد توانست برای آموزش عمومی بسیج به اردوگاه گهرباران ساری برود وبعد از اتمام آموزش به جبهه رفت و راهی کردستان شد تا دوشادوش پدر در مریوان از ذره ذره خاک این وطن پاسداری کنند.بعد از اتمام عملیات به روستا برگشت ودر جبهه ی علم ودانش به راه خود ادامه داد ومقطع اول دبیرستان را با موفقیت پشت سر گذاشت ولی طاقت ماندن نداشت واین بار به جبهه غرب کشور یعنی تیپ کماندویی مالک اشتر رفت ودر چندین عملیات برون مرزی شرکت کرد.در همین زمان برادر بزرگتر شهید یعنی آقای بابا علی شعبانی به جبهه اعزام شد واز علیرضا خواست که از خانواده اش مراقبت کند ولی شهید شعبانی در روستا نماند وخودش نیز راهی جبهه شد.در تاریخ 5/3/67 طی یک اعزام اضطراری عازم منطقه عملیاتی شلمچه شد در همین حین برای خانواده اش نامه ای نوشت واز آنان خواست تا فرزندان خود را خوب تربیت کنند وحجابشان را حفظ کنند ونامه اش را با عبارت :می روم به دیدار حسین تا کشته شوم در راه خونبار حسین ، به پایان رساند.بعد از شرکت در عملیات بیت المقدس هفت در تاریخ 23/3/67 بر اثر اصابت مستقیم گلوله واستشمام مواد شیمیایی شهد شیرین شهادت را نوشید. برادرش آقای گلعلی شعبانی که خود از پاسداران و جانبازان جنگ تحمیلی است ، در تاریخ 29/3/67 با مراجعه به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان بهشهر متوجه حضور پیکر شهید در آنجا شد و بعداز آن موضوع شهادت برادرش را آرام آرام به پدر اعلام کرد وپدر بزرگوار شهید شعبانی با شنیدن این خبر ازحال رفتند . شهید در وصیت نامه خود خواسته بود تا وی را در کنار مادرش به خاک بسپارند ولی شرایط خیلی بد جوی مانع از اجرای وصیت می شد که پدر بزرگوار شهید به نماز ایستاد وازخدای خود عاجزانه یاری طلبید و در اندک زمانی آب و هوا مساعد شد و تشییع پیکر شهید بسیار باشکوه برپاشد.
دل شهید وسیع وبی انتهااست زیرا هرگاه رود به اقیانوس متصل شود دیگر رود نیست اقیانوس است دل شهید است که به معدن عظمت الهی متصل است ومعدن عظمت هم که می دانی بی انتهاست قیانوس است دل شهید است که به معدن عظمت الهی متصل است ومعدن عظمت هم که می دانی بی انتهاست.
تولد [سن هنگام شهادت 17 سال]
شهید علیرضا شعبانی (1348_1367) متولد روستای زیبای رمدان خیل شهرستان شهید پرور نکا استان مازندران است. علیرضا شعبانی در خانوادهای با ایمان و دوستدار اهل بیت علیه السلام متولد شد ، مادرش معراج محمد زاده و پدرش محمدعلی نام داشت.
تحصیلات ؛ خانواده و ازدواج [متوسطه][مجرد]
علیرضا شعبانی در سایه محبت های پدر و مادر پاکدامن و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد و به فراگیری تحصیل پرداخت ، تحصیلات را در مقطع دوم دبیرستان با موفقیت پایان رسانید .شهید بزرگوار مجرد و فرزند هشتم خانواده بود.
شهادت [بسیجی_لشکر25کربلا_شلمچه][عملیات بیت المقدس7][شهید سال هشتم جنگ تحمیلی]
علیرضا شعبانی در عضویت بسیجی و در لشکر 25 کربلا به اسلام خدمت می کرد که 1367/03/23 هجری شمسی درشلمچه و در عملیات بیت المقدس هفت شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت . پیکر پاک شهید شعبانی پس از تشییع در زادگاهش رمدانخیل دفن شد. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.